-
بانو
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 12:05
کــور باش بانــو ! نگــاه کــه می کنــی ؛ می گوینــد : نــخ داد ... عبــوس بــاش بانــو ! لبخنــد کــه میزنــی ؛ می گوینــد : پــا داد ... لــال بــاش بانــو ! حــرف کــه می زنــی ؛ می گوینــد : جلــوه فروخــت ... زندگــی بــرای تــو راحــت نیســت ! امــا ... تــو صبــور بــاش بانــو ...............!
-
قیمت یه روز زندگی چنده ؟
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 00:31
راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟ تا حالا از خودتون پرسیدید:قیمت یه روز بارونی چنده؟ یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟ حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟ پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟ تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول...
-
از پشت کوه آمده ام !
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 23:04
آری از پشت کوه آمده ام... چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟! برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم می گویند: از پشت کوه آمده! ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست...
-
ولنتاین
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 00:24
واقعا متاسفم برای کسانی که فکر می کنن ولنتاین یعنی عروسک و شکلات و کادو های مادی بی ارزش ... ولنتاین یعنی : نوازش . . لبخند . . بیان عاشقانه عشق . . به همراه یه آیفون 5 با حافظه داخلی 64 گیگ ! ولنتاین مبارک .
-
معادله
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 11:13
شـده ام مـعـادلہ ے چنـد مَـجهـولے ایـ טּ روزهـا هـیـچ ڪس … از هـیـچ راهے مـرا نـمـیـفهمـَد …
-
زندگی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 22:50
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد ... به امروز نگاه کن که امروز حقیقت زندگی است و فردا رویایی بیش نیست ولی اگر کسی از امروز خویش راضی باشد از هر دیروزی خاطره ای از شادی ها و از هر فردایی رویایی از امیدواری میسازد . پس خوب به من نگاه کن !
-
خفقان
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 12:01
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما . . . . من جلوی دهانش را می گیرم ! وقتی می دانم کسی تمایل به شنیدن صدایش را ندارد . . . این روزها من خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تاآرامش اهالی دنیا خط خطی نشود ...
-
نصیحت
جمعه 14 مهرماه سال 1391 17:12
دخترکم هیچگاه هم آغوشی هایت را با عشق مقایسه نکن . . . هیچ مردی در رختخواب نامهربان نیست ... ! (چارلی چاپلین)
-
حافظ
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 22:59
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین هم نخواهد ماند ! حافظ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1390 12:52
" هست " را اگر قدر ندانی می شود "بود" و چه تلخ است "هست "ی که "بود" شود و "دارم"ی که "داشتم " . . .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 16:35
حالِ مه خیلی بدن !
-
برای تو !
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 12:26
دلم برات تنگ شده ... ! روحت شاد و یادت گرامی !
-
جشنواره ی تابستانه قشم
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 20:17
هر ساله مسئولین جزیره قشم برای مسافران برنامه های گوناگونی در جشنواره های تابستانی و نوروزی را تدارک می بینند . نکاتی که در جشنواره تابستانی امسال دیده می شد مکان مناسب برای برگزاری جشنواره و همچنین تنظیم و صدابرداری خوبی بود که توسط آقای عیاری صورت می گرفت . هر چند جشنواره ی امسال نیز خالی از مشکلات نبود ولی نسبت به...
-
دریای امروز و ماهی های مرده!
جمعه 13 دیماه سال 1387 18:05
تو هم این بو رو شنیدی ؟ دیروز که از کنار دریا رد می شدم بوی بسیار بدی به مشام می خورد که حتی با این که شیشه های ماشین بالا بود انگار تاثیری نداشت و ما همچنان لحظاتی سخت رو تا رد شدن از اون محوطه گذروندیم... و اما امروز این بو حتی تا چهارراه نخل هم رسیده بود ! همانطور که ماه قبل مردم جزیره ی قشم شاهد بوی بد و ماهی های...
-
ناصریا
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 18:14
در دومین سالگرد هنرمند فقید کشورمان ناصر عبداللهی گرد هم می آییم تا یاد کنیم ، صدای گرم جنوب را . زمان : 87/9/29 ، ساعت 19 الی 21 مکان :سالن اجتماعات شهید آوینی .
-
...
دوشنبه 11 آذرماه سال 1387 12:44
تاریخ چیزی به جز خاطرات انسانی نیست ٬ و اگر انسان خاطره نداشته باشد ٬ تا حد پست ترین جانوران سقوط می کند . (ملک اشباز) ۲۹ آذر ماه : یاد آور خاموشی صدای گرم جنوب ناصر عبداللهی دو سال گذشت ! " همان ناصری که از همیشه از بندر و بندری یاد میکرد ٬ همان کسی که میگفتند برای موسیقی استان زحمت کشیده ٬ همان ناصری که تمام...
-
۱۲ مرداد و سکوت !
شنبه 12 مردادماه سال 1387 11:46
خیلی ها از تو و خیلی ها برای تو می نویسند ! با این حال خیلی ها را باید نادیده گرفت ٬ خیلی ها را نباید خواند و بعضی را هم باید قاب گرفت ! نمی دانم از خودم ٬ از تو و یا از اولین دیدار بنویسم ! اول خواستم از خودم و اولین بار که دیدمت بنویسم ٬ اگر چه بی فایده بود ولی دلم از حرف های ناگفته خالی می شد ! که باز هم فایده ای...
-
این چند نفر !
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 17:57
چهار نفر بودند. اسمشان این ها بود: همه کس، یک کسی، هرکسی، هیچ کس. کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند. هرکسی می توانست این کار را بکند، اما هیچ کس این کار را نکرد. یک کسی عصبانی شد، چرا که این کار، کار همه کس بود، اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد....
-
آیا خدا با بندگان خود سخن میگوید ؟
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 12:29
روزی خواجه حسن مودب شنید که عارفی بزرگ به نام ابوسعید ابوالخیر به نیشابور آمده و منبر میرود و موعظه میکند و از فکر و دل اشخاص خبر میدهد ؛ خواجه حسن مودب که یکی از مخالفین اهل عرفان بود و پول و ثروت دنیا او را مست کرده بود ؛ این گونه سخنان را باور نمی کرد و آنها را غیر واقعی می دانست و بعلت کنجکاوی به شهرت ابوسعید ؛...
-
۱۳۸۷
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1387 18:38
سال نو مبارک ! ( هر چند چندین روز از سال جدید میگذرد ! ) فصل بهارن دشت لاله زارن مبه زیادم ! حرف تازه ای برای گفتن نیست !
-
زندگی !
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 18:05
لبخند می زنیم به زندگی... اگرچه بدجوری سر کارمان گذاشته است ... ! این روزها احساس کسی رو ندارم که روی زمین صاف راه میره... انگار هر لحظه زیر پاهام خالی میشه...اما خیالی نیست... مهم اینه که تا میشه محکم قدم برداری... از کجا معلوم ته حفره جای بدی باشه... !
-
...
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 21:05
از تو چه بگویم که تمام کلمات در برابرت حقیرند . واژه ها ٬ احساسات ٬ گل ها ٬ عطر و زیبایی ها نمی توانند توصیفت کنند . قلب تو به وسعت دریاست٬ دلت به پاکی یاس و مهرت به اندازه ی کهکشانی است که در آن ستاره ها چشمک زنان می پرسند چگونه می توان ستایشگر این همه لطف و مهربانی شد . ای که دستانی به لطافت مریم و وجودی صاف همانند...
-
کوه های رنج !
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 11:41
آنچه هسته باید نخست در دل خاک بشکافد ٬ تا راز دلش در آفتاب عریان شود . شما نیز باید رنج «شکافتن» را تجربه کنید تا به «شکفتن» در رسید. «جبران خلیل جبران» آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: « تو چگونه می توانی خدایی را که...
-
از اول شروع می کنم...
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 18:57
تمام آموخته هایم را در کیسه سیاهی ریختم و جلوی در اتاقم گذاشتم .... هیچ کدام به دردم نخورد ! کجای کار اشتباه شده ، چرا من این شدم ؟ می خواهم از اول شروع کنم ... باید فضای مغزم را از دست خیال بافی ها خلاص کنم و کمی جا باز کنم ! تا از اول جمع کنم ، یاد بگیرم ، شاید بشوم آنکه میخواهم ! تمامشان را می سوزانم و خالی می شوم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 12:26
از نزدیک ترین فاصله برایت می نویسم . ولی نگاهت که می کنم ٬ انگار در دورترین نقطه ممکن ایستاده ای ... تو همیشه آشنا ، حالا غریبه ترینی ! نمی دانم شاید تقصیر از من است ..... و حالا خسته ام ! بیشتر از این نمی توانم اوج بگیرم ..... ! پی نوشت : مشکلات ، تجربه های جدیدند. سخت یا آسون،نعمت تجربه رو به ما میدن. مقابله میکنیم...
-
علی رضایی شریف
شنبه 1 دیماه سال 1386 05:56
علی رضایی شریف شاعر و نویسنده هرمزگانی دیروز در اثر عوارض جانبی شیمیایی جنگ تحمیلی در عملیات ناو به علت عفونت شدید ریوی در بیمارستان ام لیلا بندرعباس بستری گردیده است ٬ هرچند چندین سال است که ایشان با این گونه بیماری ها دست و پنجه نرم می کند ... ! برای این عزیز آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون را دارم . از معروف ترین...
-
شب یلدا...
جمعه 30 آذرماه سال 1386 08:36
وقتی آدم تنهاست همه شباش یلداست . گاهی اوقات با خودم می گویم : زندگی چقدر کوتاه است که به خاطر یک دقیقه اش جشن می گیریم ... !
-
مراسم سالگرد ناصر عبداللهی
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 23:54
نظر شخصی خودم در مورد برخی از اجراهای مراسم در بندرعباس ... ۲۴ آذر ماه سالن برق ۱- صحبت های آقای محمد علی بهمنی برایم خیلی پر معنی بود ٬ قبل از این که آقای بهمنی سخنانش را بگوید من در همان حال و هوا بودم ... انگار وجود ناصر را در همان مراسم حس می کردم ٬ نه تنها من بلکه کسانی را که می شناختم هم همین حس را داشتند ! به...
-
از خودمان شروع کنیم ... !
جمعه 23 آذرماه سال 1386 01:03
در این دنیای پر هیاهو ٬ هیاهو برای هیچ ٬ دنیایی که زیاده طلبی ها ٬ غرور و تکبرها ٬ بی وفایی ها و ظلم و ستم در آن بسیار بیشتر از عشق و روشنی و مهربانی است ٬ خیلی وقت ها انسان نکته های مهم را فراموش می کند . گم شدن در پیچ و خم زندگی روزمره باعث می شود حواسمان به خیلی چیزها نباشد و در این میان ضرورت تقویم را بیشتر در می...
-
.....
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 13:13
امروز دوباره دلم گرفته ٬ مثل تمام شب های خاموش دلم گرفته !به یاد روزهایی که برای آمدنت لحظه شماری می کردم و از خم کوچه چشم به راهت می دوختم . کسی معنای این انتظار را نمی فهمید ٬ تنها کوچه می دانست که من در انتظار عزیزی هستم و در آن لحظه آرزو می کردم کاش نقاش بودم تا هنگامی که از خم کوچه می گذشتی ٬ چهره معصومت را نقاشی...